جدول جو
جدول جو

معنی یاقوت زای - جستجوی لغت در جدول جو

یاقوت زای
(زَ مَ کَ / کِ)
زایندۀ یاقوت، آن که یاقوت زاید:
مرکبی دریاکش و طیاره و آتش فشان
دایه ای درپرور و دوشیزه ای یاقوت زای،
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاقوت خام
تصویر یاقوت خام
کنایه از لب معشوق، شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاقوت زرد
تصویر یاقوت زرد
نوعی یاقوت زرد رنگ که در جواهرسازی به کار می رود، کنایه از شراب زرد رنگ
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
که یاقوت به کار برد، چیزی که در آن یاقوت به کار برده باشند:
همه زین زرین یاقوت کار
کفل پوشهای جواهرنگار،
نظامی
لغت نامه دهخدا
به رنگ یاقوت سرخ، یاقوت رنگ:
بیامد از آنجایگه شادکام
رخ از خرمی گشته یاقوت فام،
فردوسی،
به دیباچه بر اشک یاقوت فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام،
سعدی،
طوطیان جان سعدی را به لطف
شکری ده زان لب یاقوت فام،
سعدی،
بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا
کاب حیات در لب یاقوت فام اوست،
سعدی
لغت نامه دهخدا
مانند یاقوت سرخ:
فلک چون جام یاقوتین روان کرد
ز جرعه خاک را یاقوت سان کرد،
نظامی
لغت نامه دهخدا
آن که با یاقوت اشیاء زینتی سازد،
اشیاء ساخته شده از یاقوت:
شمعهای بساط بزم افروز
همه یاقوت ساز و عنبرسوز،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ اَ)
پاشندۀ یاقوت:
بگرد جهان این خبر گشت فاش
که شد کان یاقوت یاقوت پاش،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ / کِ)
که یاقوت از آن می بارد:
بیا ساقی آن آب یاقوت وار
درافکن بدان جام یاقوت بار،
نظامی،
، اشک خونین بارنده، اشکبار:
یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ را
از نوک کلک نرگس بر لوح کهربائی،
سنائی،
دلم نماند ز بس چون حبیب هر ساعت
که در دو دیدۀ یاقوت بار برگردد،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(قوتْ)
مانند یاقوت. سرخ:
یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله
کرده بر او حواله غواص در دریا.
کسائی.
بیا ساقی آن آب یاقوت وار
درافکن بدان جام یاقوت بار.
نظامی.
من روی بر زمین و دو چشم اندر آسمان
بیجاده رنگ رویم و یاقوت وار چشم.
زین الدین سجزی
لغت نامه دهخدا